خدا نکند من با چیزی ارتباط بگیرم و حس تملک بهش پیدا کنم. مثل عقاب چارچنگولی بر فرازش خیمه میزنم، قایمش میکنم و به هیچ کس نمیدهمش. بهقول گودریون، میخوام بگم همچین آدم تمامیتخواهیم من. الان هم کلی با خودم کلنجار رفتهام که دخترجان، امام را همه میشناسند، چهل حدیث امام را هم همه میشناسند، خیلیها خواندهاندش. تو نمیخواهی کتابت را به کسی بدهی. اصلاً شبها به جای بالش بذار زیر سرت و بخواب. تو فقط میخواهی یککم ازش صحبت کنی، باشه؟
چند روزی است که مجبور شدهم برای انجام کاری چهل حدیث امام (+و+) را دست بگیرم. بوی خوش ایمان میدهد این کتاب. شفاست. آنتیبیوتیک است. باید روزی سه بار، سرساعت معین بخوریمش، بلکم خشک شود این چرکی که دارد خفهمان میکند.
آدم اینچیزها را که می خواند تازه میفهمد بُعد منزل چقدر عظیم است و خودش چقدر شوت. تازه میفهمد چقدر خاکبرسر تشریف دارد.
خدایا، چطوریاش را خودت میدانی، یهطوری مارا شفا بده به حق این ماه عزیز.
مرتبط: مصلح اجتماعی و خودفراموشی مضاعف